حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

فاطمه و حسنا

این دختر خانم خوشگل هم فاطمه (دختر دوست عمه رقیه بود) است که وقتی خونه عمه ناهید بودیم اومده بود اونجا. فاطمه سه چهار روزی از حسنا کوچیکتره اما ازش تپل تر بود و فوق العاده ساکت. بر خلاف حسنا که هیجانش زیاده و مخصوصا موقعی که نی نی کوچیکتر از خودش میبینه هی بهش نزدیک میشه. ...
23 فروردين 1393

سرگرمی حسنا خونه زن عمو

وقتی خونه عمو علی و زن عمو الهه بودیم، موقعی که بهونه می گرفتی تو رو نو این قابلمه می ذاشتیم و می کشیدیم مثل ماشین. خیلی ذوق می کردی. بعدم پسرعمو مهدی و روح الله هم یاد گرفته بودن و اونا هم از مامانشون قابلمه گرفتن که بازی تو رو انجام بدن. ...
23 فروردين 1393

حسنا و پسر عمو امیر حسین

این پسر بامزه پسر عموی حسنا است که حسنا تو هست ماهگیش دیدش و چند ماهی ازش بزرگتره. امیر حسین حسنا رو دوست داشت و باهاش بازی میکرد البته وقتی به حسنا نزدیک میشد حسنا جیغ میکشید. امیر حسین هی صداش میکرد نی نی. بعد میومد و بوسش میکرد. ...
23 فروردين 1393

دختر عموی حسنا

کیمیا دختر عموی حسناست که باباییش فوت شده. عکس اولی عکس بچگیای کیمیل است که اون موقع هنوز حسنا به دنیا نیومده بود عکس دوم هم برا عید امساله که حسنا برای اولین بار کیمیا رو دید.     ...
23 فروردين 1393

حسنا بای بای میکنه

حسنا خانم باهوش امروز برای اولین بار مفهوم بای بای کردنو یاد گرفتی. امروز که من داشتم از خونتون میومدم و چادر سر کرده بودم تو تفاوت لباس خونه و چادر که برا رفتن بود رو متوجه شدی و تند تند چهار دست و پا اومدی سمتم و بهم تکیه کردی و بلند شدی یعنی بغلم کن. بعد که بغلت کردم من واسه مامان دست تکون دادم و گفتم "بای بای" تو قبلا عکس العملی نشون نمیدادی اما امروز چند بار با دقت نگاه کردی و بعد خودتم دستاتو تکون دادی و منتظر شدی که حرکت کنیم و بریم. مامانی بهت گفت حسنا من تنهام بمون پیشم. بعد دستاشو به نشون اینکه بیا بغلم آورد جلوت اما تو نرفتی بغل مامانی. در نهایت مامانی برای اینکه تو رو تو خونه نگه داره چادر سرش کرد و تو رفتی بغلش.   ساعت11:...
23 فروردين 1393